پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روزهایی...

روزهایی هست که باید زیرش خـــط کشید تا به چشمت بیاید...
روزهایی که وقتی روزهای دیگرت از دست می‌رود بتوانی راحت پیدایش کنی و با مروت دلت گـــــــَــــرم شود.
روزهایی که باید ازش چند کپــــی گرفت و در چند پوشه و چند کشو و لای کتاب‌های دیگر پنهانش کرد.
روزهایی که باید از روش نوشت و مثل تکه شعریـــــ از سعدی چسباند به در یخچال.
روزهایی که باید باهاش عکس یادگاریـــ گرفت و زیرش را حتما حتما تاریـــخ زد که وقتی آلبوم را ورق می‌زنی یک دفعه تو را ببرد به روزگـــار سپری شده.
روزهایی که دل را قـــُــــرص می‌کند...
روزهایی که تو در آن می‌خندیـــــ ،
در شهر من، روزهایی برای روزهای مبــــــــــــادا...
«پوریا عالمی»


  • ۹۳/۰۸/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی