در رابطه اگر من و تو ...
در رابطه اگر کسی سکوت میکند به این معنی نیست که حرفی برای گفتن ندارد، بلکه شاید به این معنی است که نمیخواد با کلمات آزار دهد...
در رابطه اگر کسی کوتاه میآید به معنی ناتوان بودن نیست، شاید دیگری را ارزشمند میداند.
اگر کسی رابطه را ترک میکند شاید به این دلیل است که ارزش را در نبودن میبیند نه در بودن آزار دهنده و ترک کردن صرفا بیتوجهی نیست.
در رابطه اگر کسی تقصیرها را بر گردن میگیرد به این معنی نیست که واقعا مقصر است بلکه شاید میخواهد تنشها را کاهش دهد.
در بگومگوها اگر کسی فریاد نمیزند به این دلیل نیست که صدایش بلند نیست بلکه میداند فاصله با صدای بلند از بین نمیرود بلکه بیشتر میشود.
در رابطه اگر کسی خاطرات ناخوشایند را به میان نمیآورد به این معنی نیست که زخم نخورده بلکه میداند یادآوری دردها به درمان زخمها کمکی نمیکند.
در رابطه یک نفر مقصر نیست. تقصیرها را نمیشود گذاشت در دو کفه ترازو. رابطه تجربه مشترک است. یا من و تو با هم برنده میشویم یا من و تو با هم شکست میخوریم. یا من و تو با هم شاکی هستیم یا با هم متهمیم. اگر این گونه ببینیم، آن وقت رابطه جای انتقام و تسویه حساب نیست بلکه جای گفتگو و به سرانجام رسیدن است.
درباره کیفیت رابطه هم من مسئولم و هم تو. نمیشود
مسئولیتها را گردن دیگری انداخت. نمیشود ناخوشیها را فقط ناشی از دیگری
دانست. نمیتوان عواقب تصمیمهای گذشته را فقط از چشم دیگری دید.
رابطه اگر با یک سلام زیبا شروع میشود، حداقل میتواند با یک خداحافظی تمام شود. برای خداحافظی هم هر کس باید سهم خودش را ببیند. خداحافظی مهم است جون لحظات گذشته رابطه حرمت دارد. هیچ چیز در این دنیا مطلقا بد یا خوب نیست. چون سلام به معنی بودن تا مرگ نیست و خداحافظی هم به معنی مرگ نیست.
در رابطه کنایهها کار نمیکنند. رابطه تحت تاثیر شرایط احساس است و حرفها و اشارات پیچیده همه چیز را پیچیدهتر میکند. من و تو اگر فرصت شفافیت به هم بدهیم، رابطهمان هم شفاف میشود. آنگاه بدون کنایه و اشاره میتوان خواستهها را فهمید و بودنها را معنی کرد.
رابطه تنها درباره بودن نیست بلکه درباره با چه کیفیتی بودن است. وقتی من و تو تعریف متفاوتی از کیفیت بودن داشته باشیم الزاما نه تو بدی و نه من، چون هر کدام تلاش میکنیم کیفیت بودنمان را معنا کنیم کیفیت بودنمان را معنا کنیم اگر چه دیگری ممکن است آن را درک نکند. اینجا کسی گناهکار نیست و نیازی نیست کسی تاوان چیزی را بدهد. صرفا کافیست این را درک کند.
رابطه یعنی آزادی و نه کنترل و در بند بودن. رابطه یعنی تو بیشتر خودت باشی و من بیشتر خودم. یعنی من آنگونه که هستم، کنار تو خوشحال باشم و برعکس. در رابطه هر قدر بایدها و نبایدها بین آدمها قرار گیرد، آنها را دورتر میکند. موضوع همان قدر که پیچیده است، ساده هم هست. یا یکدیگر را میپذیریم یا نمیتوانیم. اینجا هم کسی گناهکار نیست، کسی آدم بدی نیست.
کلمه جدایی خط قرمز رابطه است. اما اگر با بروز هر مشکل سایه جدایی بر سر رابطه باشد، آنگاه بیحسی رشد میکند و همین بیحسی رابطه را کرخت میکند و به سمت جدایی میبرد.
ترس از دست دادن آسیب رابطه است. اگر میترسی که از دست بدهی آن وقت کنترل میکنی و وقتی کنترل کنی آزادی را از رابطه گرفتهای. آزادی که نباشد کسی مثل خودش نخواهد بود و کسی که مثل خودش نباشد در رابطه دوام نمیآورد.
رابطه مراقبت میخواهد اما مراقبت به معنی هر آن چه من را خوشحال میکند نیست. مراقبت از رابطه یعنی من تو را میفهمم و میدانم که تو هم مرا میفهمی.
توقع ریشه رابطه را میخشکاند. وزن توقع چه به سمت من و چه به سمت تو که سوق کند آنگاه حتما کسی هست که آنها را برآورده نکند و همواره مقصر شود. اگر تو و من انتخاب میکنیم که در مواقعی از خودمان بگذریم، دیگر جایی برای توقع نیست.
در رابطه اگر به چشمها هم بیشتر نگاه کنیم، بیشتر همدیگر را درک خواهیم کرد و هر چقدر بیشتر به اشتباهها توجه کنیم رابطه را سستتر خواهیم کرد...
- ۹۳/۰۹/۲۲