به روی خودش نمییاره که دیروز زنگ نزده و اسمس
میده: سلام کجایی؟ منم میذارم پنج ساعت بعد جواب میدم: وات د فاز؟! فاز
خود را با رسم شکل توضیح دهید...
درحالیکه که میخنده زنگ میزنه و با خنده همون جملات رو تکرار میکنه؛ نمیتونم بخندم چون از دستش شاکیم که برنامه دیروزم رو بهم ریخته و مثل یه بمب ساعتی منفجر میشم به قول الف فقط جیغ جیغ میکنم و اون هم انگار لذت میبره از حرص خوردن من و هرچقدر من بیشتر شاکی میشم اون بیشتر آرامش خودش رو حفظ میکنه و درنهایت آرامش برای این که دیروز زنگ نزده میگه: نیست که تو خیلی نگران بودی؟! خیلی زنگ زدی بپرسی زندهم یا مرده؟! و من میگم که نه این جوری نیست تو حتی به خودت زحمت ندادی یه زنگ بزنی یا نه حتی یه اسمس یزنی که من نمیرسم از پادگان بیام و ... الف بحث رو کِش نمیده و اینقدر شوخی میکنه که خندهم میگیره و بهش میگم به خدا دیوونهای میخنده و میگه اگه عقل داشتم که دیوونه نبودم، تو دیوونهم کردی و هر دو میخندیم ^_^
نمیتونم منکر این اخلاقش بشم که در اوج عصبانتیت هیچ چیزی نمیگه و آرامش خودشو حفظ میکنه و جواب نمیده و در آخرین مرحله میذاره میره این ماندگارترین و دومین و بهترین خصوصیت اخلاقیشه
بحث رو به وایبر میکشونه و خیلی چیزای دیگه که الان حوصلهم نمیکشه بنویسم :P و دستم میره روی اسکرین و اشتباهی قطع میشه... زنگ میزنم اما ج نمیده اسمس میزنم و بهش میگم که دستم اشتباهی خورد قطع شد بازم جواب نمیده :\
یه خرده بعدتر اسمس میده که بزن کانال سه فیلم «همه چیز آنجاست» رو ببین! در اینجور مواقع حرفایی که میخواد بزنه و نمیتونه رو بگه اینجوری بیان میکنه و فیلم در اون صحنه حرفای پسری بود به دختری که مورد علاقشه
این هم از آخرین ساعات روز من
آهان اینم قسمت جالب مکالمه من و الف:
الف: باز از دست کی عصبانی هستی :) من: عمهم :|
پ.ن: امروز از 9 تا 7 سر کلاس بودم رسیدم خونه 8.30 بود دارم میمیرم از خستگی :(((
راستی امروز یه زیارت هم رفتم جاتون خالی... نخطع
درحالیکه که میخنده زنگ میزنه و با خنده همون جملات رو تکرار میکنه؛ نمیتونم بخندم چون از دستش شاکیم که برنامه دیروزم رو بهم ریخته و مثل یه بمب ساعتی منفجر میشم به قول الف فقط جیغ جیغ میکنم و اون هم انگار لذت میبره از حرص خوردن من و هرچقدر من بیشتر شاکی میشم اون بیشتر آرامش خودش رو حفظ میکنه و درنهایت آرامش برای این که دیروز زنگ نزده میگه: نیست که تو خیلی نگران بودی؟! خیلی زنگ زدی بپرسی زندهم یا مرده؟! و من میگم که نه این جوری نیست تو حتی به خودت زحمت ندادی یه زنگ بزنی یا نه حتی یه اسمس یزنی که من نمیرسم از پادگان بیام و ... الف بحث رو کِش نمیده و اینقدر شوخی میکنه که خندهم میگیره و بهش میگم به خدا دیوونهای میخنده و میگه اگه عقل داشتم که دیوونه نبودم، تو دیوونهم کردی و هر دو میخندیم ^_^
نمیتونم منکر این اخلاقش بشم که در اوج عصبانتیت هیچ چیزی نمیگه و آرامش خودشو حفظ میکنه و جواب نمیده و در آخرین مرحله میذاره میره این ماندگارترین و دومین و بهترین خصوصیت اخلاقیشه
بحث رو به وایبر میکشونه و خیلی چیزای دیگه که الان حوصلهم نمیکشه بنویسم :P و دستم میره روی اسکرین و اشتباهی قطع میشه... زنگ میزنم اما ج نمیده اسمس میزنم و بهش میگم که دستم اشتباهی خورد قطع شد بازم جواب نمیده :\
یه خرده بعدتر اسمس میده که بزن کانال سه فیلم «همه چیز آنجاست» رو ببین! در اینجور مواقع حرفایی که میخواد بزنه و نمیتونه رو بگه اینجوری بیان میکنه و فیلم در اون صحنه حرفای پسری بود به دختری که مورد علاقشه
این هم از آخرین ساعات روز من
آهان اینم قسمت جالب مکالمه من و الف:
الف: باز از دست کی عصبانی هستی :) من: عمهم :|
پ.ن: امروز از 9 تا 7 سر کلاس بودم رسیدم خونه 8.30 بود دارم میمیرم از خستگی :(((
راستی امروز یه زیارت هم رفتم جاتون خالی... نخطع
- ۹۳/۰۹/۲۵