پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰
سکانس اول - خونه:
هستی جلوی تی وی دراز کشیده حالت خواب و بیدار. گوشیش هم توی اتاقش بود الف اسمس می‌ده یه ساعتی می‌گذره و هستی متوجه نمی‌شه الف زنگ می‌زنه. هستی بین خواب و بیدار می‌ره گوشیو جواب می‌ده؛ الف مرخصی ساعتی گرفته و می‌گه حاضر باشه میاد دنبالش. هستی بهش می‌گه کلاس داره الف می‌گه باشه زود برمی‌گردیم... هستی شروع می‌کنه به حاضر شدن.

سکانس دوم - خونه - اتاق هستی جلوی آیینه - نیم ساعت بعد:
هستی بی‌حوصله‌س، کلافه‌س دیشب دیر خوابیده و از طرفی هم مریضهِ خانومانه‌س. جلوی آیینه نشسته و تصمیم هم ندراه که آرایش کنه ولی وقتی خودش رو تو آیینه می‌بینه تصمیمش عوض می‌شه. بلند می‌شه و شروع می‌کنه به حاضر شدن. اول از همه لاک می‌زنه ^_^ و همزمان لباس می‌پوشه. الف زنگ می‌زنه که راهو گم کرده می‌دونه که الف آدرس نمی‌پرسه ازش می‌پرسه چی دور و برشه و شروع می‌کنه آدرس دادن به الف... لاک دستش خراب می‌شه هر چی کمدشو زیر و رو می‌کنه پد لاکپاک کن پیدا نمی‌کنه و به هر چی شانسه لعنت می‌فرسته با لاک، لاک رو پاک می‌کنه. الف زنگ می‌زنه و می‌گه نزدیکه هستی همزمان لاک می‌زنه، موهاشو شونه می‌کنه و رژ می‌زنه و یه خط چشم می‌کشه و حاضر می‌شه از در می‌زنه بیرون و عطر و کرم رو موکول می‌کنه به داخل آسانسور...

سکانس سوم - سر خیابون:
هستی الف رو می‌بینه با لباس سربازی اومده و یاد اسمس نیم ساعت پیش الف و جواب خودش می‌یوفته
-  یه تیپ باحال بزن داریم می‌ریم بیرون
+ یه جوری می‌گی یه تیپ خوب بزن انگار همیشه با لباس تو خونه‌ای بیرون میام :دی
هستی داره به سمت یه ماشین می‌ره و سوار می‌شه...

سکانس چهارم - داخل ماشین:
هستی و الف یه لحظه دارن بحث می‌کنن، یه لحظه می‌خندن و چند دقیقه بعدتر دعوا می‌کنن و حتی گاهی اوقاتم فقط سکوت می‌کنن...

سکانس پنجم - داخل ماشین به سمت لواسون:
هستی دیگه الف رو محل نمی‎‌کنه دیگه الفه که داره حرف می‌زنه... می‌دونه هستی دوست نداره از شهر خارج شه و سکوت و بحث چند دقیقه قبلشونم به خاطر همینه ولی به راهش ادامه می‌ده و سعی می‌کنه که هستی رو قانع کنه...

سکانس ششم - لواسون - داخل آلاچیق رستوران:
الف در حال قلیون کشیدنه یه خرده اون‌ورتر هستی با چایی نپتون و آبجوش خودشو مشغول کرده.
+ خب منتظرم
- بذار یه چایی بخوریم حرف می‌زنیم.
همچنان با قلیون خودشو مشغول می‌کنه، داره چیزایی که می‌خواد بگه رو تو ذهنش مرتب می‌کنه هستی چایی‌ها رو ریخته و داره با نبات همشون می‌زنه و همزمان غر می‌زنه که این دود قلیونو به این سمت نفرست. الف هم سریع جاشو عوض می‌کنه و می‌یاد کنار هستی می‌شینه و شروع می‌کنه به حرف زدن...

ادامه دارد...
  • ۹۳/۰۹/۲۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی