این چند وقته اوضاع خیلی سخت و بهم ریخته بود؛
پدربزرگم فوت کرده و حال پدرم و عموم اصلا خوب نبود و جو خونه هم متشنج و
غمگین بود :( اولین باری بود که میدیدم پدرم داره گریه میکنه :'( با عموم
هم که تلفنی حرف میزدم از پای تلفن عموم زار زار گریه میکرد :'( دلم
برای هر دوشون خیلی میسوخت ولی کاری از دستم برنمیومد جز دلداری!
تجربه بهم ثابت کرده اگه راجع به یه چیز ننویسم تا بعدا بخونم کم کم محو میشه برام و راحتتر میتونم فراموش کنم (البته این موضوع نوشتن در همه موارد صدق نمیکنه) و منم نیومدم بنویسم چون دلم نمیخواست این روزا رو زیاد به یاد بیارم همون محو باشه بهتره...
تجربه بهم ثابت کرده اگه راجع به یه چیز ننویسم تا بعدا بخونم کم کم محو میشه برام و راحتتر میتونم فراموش کنم (البته این موضوع نوشتن در همه موارد صدق نمیکنه) و منم نیومدم بنویسم چون دلم نمیخواست این روزا رو زیاد به یاد بیارم همون محو باشه بهتره...
- ۹۳/۱۲/۰۱