بعد زنگا و اسمسای الف فکر کردم که باید جواب بدم تا دیگه زنگ نزنه، واسه همین دیروز بعد از ظهر براش اسمس زدم که «هر چی میخوای بگی رو اسمس کن» نتیجه باور نکردنی بود دیگه تماسا و اسمسا قطع شد تا امروز صبح... امروز صبح داشتم فکر میکردم که دیگه زنگ نزده و حتما متوجه شده که قضیه چقدر جدیه و این حرفا... همزمان شروع کردم به عکس گرفتن از یه مطلب که بعدا توی گوشیم بخونم که زنگ زد و بر حسب تصادف، تماس پاسخ داده شد (این شکلکه من بودم
) یه آن فکر کردم که قطع کنم بعد دیدم که زشته ما دو تا آدم بالغیم حرف میزنیمو منطقی حلش میکنیم و... همه این افکارم شاید پنج ثانیه هم نشد که از صدایی که از اون ور خط شنیدم تعجب کردم! همون دوستش بود که اون شب با خواهرش منو تا نزدیکای خونه رسوندن.
موقع سلام و احوال پرسی داشتم فکر میکردم واقعا قصد داره مشکلو از طریق دوستش حل کنه؟! که خود علی بعد سلام و احوال پرسی معمول، این سوالو جواب داد. گفتش که در رابطه با کار زنگ زده و الف نمیدونه واقعا جواب من چیه و نتونسته از حرف الف چیزی رو متوجه بشه بنابراین بعد کلی کلنجار رفتن بعد از این که الف شماره منو بهش نداده و اون هم به قول خودش کلی الف رو خفت کرده، آخر سر به الف گفته که شماره شو با گوشی خودت بگیر من صحبت کنم (ینی غیرتش منو کشته :)) ) و نظرمو پرسید که منم تعارفو کنار گذاشتم و گفتم که به نظر من کار خوبیه ولی به خاطر کارآموزیم وقتی ندارم و (دروغ چرا همش در حین مکالمه فکر میکردم که شاید این یه موقعیت از قبل برنامهریزی شده باشه) سعی کردم که بپیچونمشو نشد و هی اصرار که بیاین دفتر با هم صحبت کنیم و فلان و بهمان وقتی دیدم که ول کن نیست بهش گفتم که ایشالا این هفته یا هفته آینده یه سر دفتر مییام و علی هم که از رو نرفته بود گفت ایشالا من این هفته منتظرم حتما بیاین و بعدش یه آن فکر کردم که شاید الف داره به مکالمه ما گوش میده و چون میخواستم که فکر نکنه من برای دیدن اون مییام به علی گفتم فقط شما چه روزایی هستین که من بیام که علی گفت هر وقت شما خواستین بیاین یه ساعت قبلتر به الف بگین من خودمو میرسونم و بعدشم خداحافظی کردیم.
حالا دارم فکر میکنم که اصن دفتر برم یا نه؟! اگه برم تایمی باشه که الف سربازی باشه یا وقتش ازاد باشه؟؟؟ (با توجه به این که میدونم الف حساسیت داره که من تنها اونجا برم) بالفرض مثال من اسمس زدم گفتم دارم میرم اومدیم و الف به علی نگفت اون وقت چی؟! یا خودش تنهایی اومد و گفت حرف بزنیم یا این که به علی گفت و خودش نیومد (چون باید به عنوان لیدر اونجا باشه و اگه نیاد تابلوعه) عآقا اصن همو اونجا دیدیم و اون تابلو بازی درآورد اون وقت من از خجالت آب میشم که :| یا این که همه چی به خوبی پیش رفت و بعدش موقع برگشتن چی؟!
هر جوری حساب کنی یه جایی تابلو بازی میشه :\ نمیدونم! ولی از اونجایی که ماجراجویی دوست دارم دلم میخواد برم :D
بعدا نوشت: این که الف از صبح نه زنگ زده نه اسمس بو داره! شاید داره برنامهریزی میکنه که اون روز حرف بزنه. نظر شما چیه؟

موقع سلام و احوال پرسی داشتم فکر میکردم واقعا قصد داره مشکلو از طریق دوستش حل کنه؟! که خود علی بعد سلام و احوال پرسی معمول، این سوالو جواب داد. گفتش که در رابطه با کار زنگ زده و الف نمیدونه واقعا جواب من چیه و نتونسته از حرف الف چیزی رو متوجه بشه بنابراین بعد کلی کلنجار رفتن بعد از این که الف شماره منو بهش نداده و اون هم به قول خودش کلی الف رو خفت کرده، آخر سر به الف گفته که شماره شو با گوشی خودت بگیر من صحبت کنم (ینی غیرتش منو کشته :)) ) و نظرمو پرسید که منم تعارفو کنار گذاشتم و گفتم که به نظر من کار خوبیه ولی به خاطر کارآموزیم وقتی ندارم و (دروغ چرا همش در حین مکالمه فکر میکردم که شاید این یه موقعیت از قبل برنامهریزی شده باشه) سعی کردم که بپیچونمشو نشد و هی اصرار که بیاین دفتر با هم صحبت کنیم و فلان و بهمان وقتی دیدم که ول کن نیست بهش گفتم که ایشالا این هفته یا هفته آینده یه سر دفتر مییام و علی هم که از رو نرفته بود گفت ایشالا من این هفته منتظرم حتما بیاین و بعدش یه آن فکر کردم که شاید الف داره به مکالمه ما گوش میده و چون میخواستم که فکر نکنه من برای دیدن اون مییام به علی گفتم فقط شما چه روزایی هستین که من بیام که علی گفت هر وقت شما خواستین بیاین یه ساعت قبلتر به الف بگین من خودمو میرسونم و بعدشم خداحافظی کردیم.
حالا دارم فکر میکنم که اصن دفتر برم یا نه؟! اگه برم تایمی باشه که الف سربازی باشه یا وقتش ازاد باشه؟؟؟ (با توجه به این که میدونم الف حساسیت داره که من تنها اونجا برم) بالفرض مثال من اسمس زدم گفتم دارم میرم اومدیم و الف به علی نگفت اون وقت چی؟! یا خودش تنهایی اومد و گفت حرف بزنیم یا این که به علی گفت و خودش نیومد (چون باید به عنوان لیدر اونجا باشه و اگه نیاد تابلوعه) عآقا اصن همو اونجا دیدیم و اون تابلو بازی درآورد اون وقت من از خجالت آب میشم که :| یا این که همه چی به خوبی پیش رفت و بعدش موقع برگشتن چی؟!
هر جوری حساب کنی یه جایی تابلو بازی میشه :\ نمیدونم! ولی از اونجایی که ماجراجویی دوست دارم دلم میخواد برم :D
بعدا نوشت: این که الف از صبح نه زنگ زده نه اسمس بو داره! شاید داره برنامهریزی میکنه که اون روز حرف بزنه. نظر شما چیه؟

- ۹۳/۱۲/۱۷