دیروز یه روز کسل کننده بود ینی از لحظه ای که پشت میز نشستم تا بلند شدم بیام خونه که هشت و ربع بود... البته کار از بیکاری خیلی بهتره حداقل سرت گرم میشه ولی خب یه آنتراکم اون وسطا خوبه ;-) ولی یه مقدار جلو افتادم
بعد از تعطیلی کار شهر کتاب زنگ زد گفت کتابت چاپ تمومه میمونه واسه هفته بعد! و من از :) به :( تغییر پیدا کردم و درجا رفتم کتاب فروشی نزدیک محل کارم ی پرس و جو کنم که پام شل شد سه جفت oxford word skill رو با هم خریدم موندم با این ساعت کاری خودمو میخوام چند تیکه کنم که هم کلاس برم هم آلمانی بخونم هم انگلیسی، هم در کنار خانواده وقت بگذرونم
راستی هنوز مصرف داروهامم شروع نکردم تنبلم خودتونین من خستم من برم حاضر شم فعلنی
پ.ن: تولد مادر گرامو موندم چ کنم (آخرشم کارت هدیه میدم و کیک نگاه کنین کی گفتم!!!)
- ۹۶/۰۸/۲۴