شب شنبه ای، مهمونی پاگشای یکی از فامیلامون بود بعد داشتیم مرور خاطرات بچگی و شیطنتامونو که میکردیم رسیدیم به داستان ژل و آب قند گفتم برای شمام تعریف کنم ی خرده بخندین :)
این پسرمون که اونشب پاگشاش بود از اون بچه شر و شیطونا بود تو سن 9 - 10 سالگی هم همش دنبال ژل و این چیزا بود تو دوران مام که اوایلش بود و مادرشم برای کنترلش که موهاشو سیخ سیخی نکنه براش ژل کوچیک میخرید یا دیر به دیر میخرید یادمه حتی یه دفعه تو مدرسه وسط موهاشو تراشیده بودن که موهاشو کوتاه کنه :))
خلاصه یه دفعه که رفته بودیم خونشون و بحث ژل داغ بود مامان من گفت اره قدیما که ژل نبود طرف ی آب قند درست میکرد و نوک موهاشو میزد و از این حرفا که این طوری بود اون طوری بود ... آقا این جریان گذشت فرداییش مامانم زنگ زده بود حال و احوال دیده بود مادر این پسره شاکی که این پسرم شب خوابیده صبح بلند شده دور و ورش هزاااار تا مورچه بود :))) بعد فهمیدیم چی شده چی نشده بعلهههه آقا آب قند درست کرده بود با یه عالمهههههه قنــــد!!! رفته بود ددر و کلاس گذاشتن که موهام عین سنگ سفت وایساده و هیچی تکونش نمیده بعد نکرده بود سرشو بشوره بخوابه و از اونجایی که آب قند هم بسی جذاب برای مورچه هاس، صبح بلند شده دور و برش همش مورچه شده بود :دی و با فریاد مامانش از خواب پریده :))
- ۹۶/۰۸/۲۷