پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روز سه شنبه بالاخره رئیس اعظم اومد ولی قبل اومدنش همکار مسئول فعلی رفت دیشبش خطا رو از نکبت اعظم (مسئول قبلی که رفته) گرفت و اومد و درست یکی دوساعت قبل اومدن رئیس اعظم اومد گفت بیا حرف بزنیم و من به روش آوردم این بار و تنها چیزی که شد اینه که دیوار حاشا بلنده و فهمیدم ای دل غافل تهمتای دیگه ای هم در راهه از جمله این که بهش حسادت میکنم گرچه میدونم ی سری حرفا رو از دهن خودش نزد و از جانب بقیه گفت مثلا من روزای زوج تایمم زودتر تموم میشه و اغلب مواقع میمونم کارمو جمع میکنم از بس کار دارم و اون روز بین صحبتش برگشته میگه آره بچه ها میگن چطور قبلا تا هشت میموند میرفت همه دوراشو تو این ور اون ور میزد بعد میرفت الان تا شیش میشه میره!!! و من :| بودم... تو دلم گفتم بمونم هزار تا حرفه و تهمت، نمونمم داستانه...

// (این دو تا اِسلَش ـ بخونین es lash ـ تو کامپیوتر و کدنویسیش نشون دهنده کامنت و توضیحاته :دی) و اما علت زود رفتن من، من اوایل مهرماه کلاس آلمانی ثبت نام کردم قبل از این داستاناااا و به همه همکارای توی اتاقمم گفته بودم و الان فهیمدم ای دل غافل اینم یکی از تهمتاس و بلافاصله زنگ زدم خونه گفتم فاکتور ثبت ناممو برام بفرستن و به یکی از رئیسامون نشون دادم و گفتم که آره یه همچین شبهه ای ب وجود اومده مثل اینکه و من تاریخ ثبت نامم این بوده و اینم فاکتورش! و در نطفه خفه کردم این مسئله رو جلوی رئیسام تا بعدا برای بقیه همکارای فضول باشی توضیح بدم و تو اتاقم بلند بلند فاکتورو برای یکی دیگه از همکارام خوندم و توضیح دادم...

به روش آوردم کی میخواد کی رو جریمه کنه؟! جریمه واسه کسیه که کار نمیکنه نه منی که جور تو رو هم میکشم و برگشته میگه کارای قبلی که وظیفته و ی فاکتور روزانه س که من یه سال انجام دادم اونقدری هم طول نمیکشه منم گفتم منم کارای خودمو دارم یه هفته ده روز مراعتتو کردم ولی میبینم اصلا تو مراعات نمیکنی به روت آوردم آخر و شدیدا گله مند و شاکی که تو منو درک نمیکنی و جلوی همکار ثانی به من تذکر دادی و منو بی ارزش کردی گفتم وقتی درک نکنی همین میشه و و و یکی اون بگو یکی من بگو و تهمت بزن که زیرآبی رفتی و من پشتت ایستادم و تو رو جریمه نمیکنم و نکردم و من هم به روش آووردم ک یه هفته ده روز پشتت وایسادم و جا نزدم.

به روش آوردم که میگی منو به خاطر رشته م انتخاب کردن درحالیکه دو روز تموم وایساده برات توضیح میده؟! فکر میکنی من نمیفهمم؟؟؟ فکر نکردی همکار ثانی میاد به من میگه؟!؟ من از همه چی خبر دارم، از همه تهمتا و دروغا و زیرآب زدنا؛ ولی اگه ب روت نمیارم به خاطر نون و نمکیه که با هم خوردیم...

و تهشم اعلام کردم دوستیمون تموم شده س...

// و اما قضیه زیرآبی... من پنجشبنه دوم آذر، متوجه شدم که کارت ملی و عابرم که حدودا 500 - 600 تومن توش پول بوده با رمز و یه سری کارت ویزیت گم شده و همه همکارامم اطلاع دادم که اگه کسی پیدا کرد به من خبر بده و سه روز تموم سردرگم بودم تا شنبه که بانک رفتم و عابرو سوزوندم و یه روز دیگه م دیر رفتم و رفتم ثبت احوال و یه روزم که مدارکم پیدا شد و رفتم تحویل گرفتم و تموم این سه روزی که من دیر رفتم نهایتا یه ساعت بود هر روز ... خود این همکار جوگیرم میدید که من چقدر ناراحتم چقدر اعصابم خورده ولی دیروز از دهن بقیه برگشته میگه اره همه گفتن تو چ ساده ای اینا فیلمه و من پشتت درومد گفتم نه! و من گُر میگیرم از این همه پستی...


و تموم خوب بودن این خانوم فقط تا عصر طول کشید که رئیس اعظم رفت :)) فرداش که اومد تا فهیمدم یه واحد یه گزارش نمونه خواسته و من آماده کردم درجا زنگ زد همه جا اعلام کرد که تموم کارای واحد باید با خودش هماهنگ بشه و من سکوت کردم و چوب خطاشو جمع کردم و به رئیس ثانی گفتم.

و همکار جوگیر دیشب اومده میگه دیشب اعلام میکنه که تو به همکار ثانی بگو که پنجشنبه شیفت اونه گفتم به من، من نمیگم و برگشته میگه چطور ب من میگی به اون نمیگی گفتم مگه امروز به تو گفتم که به اون بگم؟!

والاع میخواد منو با اون دربندازه بعدشم مگه نمیگه من رئیسم من مسئولم با من هماهنگ کنین الان چی شد پس ولی نگفتم.

در عوض به رئیس ثانی گفتم که داستان اینه و ایشون باز مراعات نمیکنه و کارا رو آوار میکنه سر من و اون گفت مگه نگفتی بهش که اون رئیس نیست و حق تعیین تکلیف نداره؟! و کاری نکنه که دو روز دیگه رئیس اصلی اومد و اومد سرجاش نشست روش نشه تو روت نگاه کنه... گفتم شما گفتین بحث نکن منم گوش کردم دارم کارارو انجام میدم ولی کسر شأنه آدمه و اون رئیس ثانی هم اعلام که این چیزا به شخصیت ادمه و رئیساشم از این کارا نمیکنن که ایشون میکنه و فکر میکنم لازمه خودم بهش بگم و تشکر کردم و روزم تموم شد.

  • ۹۶/۰۹/۱۵

نظرات (۱)

عجب فضای کاری بدی شده...
موندم چطوری دووم آودی؟ واقعا صبر عیوب می خواد.
پاسخ:
از روز اولم داغون بود منتها من صبر ایوب دارم و مدارا میکنمو میگم هی همه چیز درست میشه ولی نشون به اون نشونی که تو این یک سال و اندی بدتر شده و طرف بیحیاتر میشه ولی بهتر نمیشه... باید بی رو بود تا ملت حد خودشونو بدونن... هرچقدر کوتاه بیای میزنن تو سرت! دیگه نمیگن طرف داره خانومی میکنه به رومون نمیاره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی