مبتلا؛ تو لغتنامه دهخدا یعنی گفتار، دچار ...
از اون آدماییم که حال روحیم تعیین میکنه که بقیه چی رو ببینن! یه وقتایی (که شامل 80% مواقع میشه) خوبم، آرومم مثلا یه رودخونهی روون دارم میرم به جلو به کجاشو نمیدونم ولی دارم میرم پر امید، پر صلابت، محکم ... ولی 20% مواقع دیگه نه! رودخونهی درونم راکد میشه دیگه نمیتونه حرکت کنه و اون موقعس که جاری میشه روی صورتم و اون موقع دلم میخواد دنیا کن فیکون شه تا منم بالاخره چیزایی که دوست داشته باشم رو داشته باشم و دنیا به کام منم برقصه!
مبتلام؛ به ی آدمی ک خارج از دسترسه... شاید خواسته زیادیه :(
سخت ترین کار اینه که وقتى احساسات از هر طرف بهت فشار میارن
خودتو مجبور کنى که منطقى فکر کنى …
چه بسا آن که به ظاهر آراسته و مایه حسرت شماست
درمانده و محتاج دلداری و یاری شما باشداو رفت و من در حسرت نگاهی پر راز ماندم ماندم
تا بیاید و پاسخ دهد چرا چرا تنهایم گذاشت
در حسرت پرسیدن این سوال هم ماندم
- ۹۷/۰۹/۰۷