پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰
چند سال پیش شیما همین کلاس شبکه‌ای رو می‌رفت که الان می‌رم. انتهای سال بود رفته بودم پیشش در حال جمع و جور کردن و حرف زدن بودیم که برگشت بهم گفت راستی استاد بهمون گفته یه لیست سالانه بنویسیم؛ یعنی انتهای هر سال مشخص کنیم که برای سال بعد چی می‌خوایم و با جزئیات دقیق و جملات مثبت بنویسیمش انقدر گفت و حرف زد تا آخر سر راضیم کرد و با مسخره بازی نوشتم و بعدشم کلا فراموش کردم همچین چیزی رو نوشتم. سال بعد که داشتم وسایلمو مرتب می‌کردم اتفاقی اون لیست رو دیدم و در کمال تعجب متوجه شدم که تقریبا 30% چیزایی که تو اون لیست نوشتم اتفاق افتاده یه خورده شکه شدم و همون روز با شک و دو دلی یه لیست مجدد نوشتم ولی این بار جایی گذاشتم که یادم بمونه و اخر سال وقتی رفتم چکش کردم متوجه شدم که تقریبا 60% لیست اتفاق افتاده دیگه کم کم داشت باورم می‌شد...

جمعه‌ای، بعد کلاس با استادم داشتم حرف می‌زدم از اون لیست و این که اون اتفاقایی که تو اون لیست نوشتم برام پیش میاد ولی با تاخیر یا با اولش همونی می‌شه که من می‌خوام ولی بعدش تغییر می‌کنه و از این حرفا...

بهم برگشته می‌گه تو مسیر تکاملی! ولی تو مدارت نیستی می‌گم ینی چی؟ می‌گه خرک خویش لنگان لنگان به مقصد می‌بری قانع شدم :))
  • ۹۷/۰۹/۱۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی