تو این چند روز خیلی مقاومت کردم که ننویسم، ولی از وقتی اینجا شروع به نوشتن کردم همش دلم میخواد بنویسیم و برعکس همیشه که دفتر خاطراتمو صد جا قایم میکنم که بقیه نخونن، همش دلم میخواد که بقیه بخونن و نظر بدن :)
مثل این که اینجا شده خونه دومم!!! ولی هنوز به طور کامل اسباب نیاوردم؛ خیلی چیزا هست که باید بنویسیم و باید بعضی چیزا رو هم دور بندازم و یه تغییر دکوراسیون اساسی بدم ولی هنوز وقتشو پیدا نکردم...
اول از همه باید اثاث این چند روز رو جمع و جور کنم ;) بالاخره اول آبان هم گذشت، ولی هنوز خبری نشده دقیقا 18 روزه که خبری نشده و من همچنان منتظرم ... توی این 18 روز بر خلاف معمول به کارای عادی خودم میرسم سرکار میرم دانشگاه میرم بیشتر از همیشه با دوستام وقت میگذرونم و تفریح میکنم.
یه جورایی زدم کانال بیخیالی! به خودم حتی اجازه فکر کردن به آقای الف و مرور خاطرات و دل گرفتی بعدش رو نمیدم. یه وقتایی هم برای خودم خرید رفتن و لاک زدن رو تجویز میکنم واسه روحیه خیلی خوبه (^_^)