پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

منتشر شد

دوزتان پست دو قسمتیی که خعلی وقته داشتم مینوشتم قسمت یکش منتشر شد ولی رمزی ;-) تحت عنوان جج گذشت 1 به تاریخ 2 دی

پی نوشت: رمز خواستین خبرم کنین :-*
  • ۰
  • ۰

در راستای کن فیکون کردن زندگانیم تصمیماتی داشتم که یه سریاشون عملی شدنو نشستن پای عمل :) و یه سری هاشون هنوز نُش :\ (ترجیح میدم ب جای اینکه بگم بیخیالش شدم بگم هنوز عملی نشده) آماااا شواهد نشون داده که...

1. که این دو ماهه هیچ کتابی نخریدم و سرانه مطالعه م صفر شده (منو شطرنجی کنین) خودم خجالت کشیدم شما دیگه به روم نیارین

2. تنبلیمم گل کرده داروهای پوستمو مصرف نمیکنم، ویتامینام رو هم نمیخورم، زبانمم نمیخونم :پی

3. بالاخره تونستم از خط قبلیم دل بکنم و خط خریدم... مرسی مرسی بابت تبریکات ^_^ یه چند سالی بود میخواستم این کارو بکنم ولی نمیکردم :دی چهار رقم آخر خطم با داداشمم یکیه :)

4. آهان بیمه عمرمو یه پنج ماهی میشه ندادم با یه دو دو تا چهار تا میفهمم که دو سوم حقوقمو باید بدم این ماه واسه این مورد، تازه 600 هم جای دیگه قسط دارم یه 500 هم قرض گرفتم از خان داداش، فکر کنم باید یه چیزی روی حقوقمم بذارم :|

5. در راستای مقاصد پلیدمم دیشب به متین (هم دانشگاهی سابقم) من باب ددر رفتن پیغام دادم :دی (تا پست جج گذشتو نخونین متوجه نمیشین دقیقا چقدر نیتم پلیدانه س :دی)

  • ۰
  • ۰

تغییر

طبق معمول شیفت سر صبحم و وقت خالی دارم که یه پستی بنویسم :دی

چند وقت پیش که داشتم وسایلمو زیر و رو میکردم یه سری CD پیدا کردم واسه دوران دبیرستان که گلچین آهنگای موردعلاقه م بود اون موقع فهیمدم که چقدر عوض شدم!
  • ۰
  • ۰

سر صبح

سر صبحی بی خوابی زده به سرم نشستم یه پست نوشتم ی پست ادیت کردم یه خرده زبان خوندم (آخه دیروز امتحان داشتم حسابی خجالت کشیدم :( حالا استاده بخونه چی فکر میکنه خدا داند :دی) همچنان هم تایم دارم! خیلی حرفا دارم که بنویسم ولی کووو وقت؟!؟ یه پست طولانی هم طلب دارین تحت عنوان «جج گذشت» نوشتمش اتفاقا، ولی باید پست بعدیشم بنویسم با هم منتشرش کنم که بدونین چ خبره. اندر بیان شرایط کاری مزخرف هم فعلا قصد ندارم پست بنویسم چون حتی فکر کردن بهشم عصبیم میکنه فقط همینو میگم که بعضی آدما هم از توبره میخورن هم از آخور! دقیقا میبینن کجا براشون میصرفه...


خب راستی دوستون دارم چ خواننده خاموشی که کامنت نمیذاره چه خواننده me نام که همش یادم میره اسمشو بپرسم :دی راستی me جان اسمت چیه دوستم؟


پی نوشت: درسته پست نمیذارم ولی آمار بازدیداتونو که دارم :))

  • ۰
  • ۰

جمعه ای که گذشت عقدکنون دخترِ خاله کوچکم بود. نه شده بود و نه خیلی سعی نکرده بودم که خودمو برای بله برونش برسونم (با شرایط کاریم) ولی برای عقدش دلم میخواست باشم لحظه ای که دیدمش با اون لباس و اون آرایش، لحظه ای که داشتم قند بالاسرش میسابیدیم و اون جملات معروف همیشگی رد و بدل میشد خیلی جلوی خودمو گرفتم ک گریه نکنم (باید بگم که دقیقا سر سفره عقد و بعد از چندین ماه میدیدمش)؛ بزرگ شدنش یهوو به چشم اومد درسته که نوزده سالش تموم شده بود و وارد بیست شده بود ولی برای من همون دختر کوچیکی بود که بغلش میکردم و دل به دل شیطنتاش میدادم... دقیقا همون حس دلتنگی و از دست دادنی رو داشتم که سر عقد راضی و عروسی شیما داشتم با این که مسافت بینمون دور بود، با این که این چند وقته یه خرده کدورت پیش اومده بود بینمون ولی حس دلتنگی داشت از همون لحظه خفه م میکرد :( از یه سمتی هم خوشحال بودم از این که بالاخره کسی رو پیدا کرده بود که بخواد بقیه زندگیشو باهاش تقسیم کنه و خیال همه راحت میشه که دیگه زندگیش به قول معروف سر و سامان گرفت... خلاصه ایشالا که خوشبخت بشن و نیمه گمشده سوسیس کالباس شده همه مون هم پیدا بشه :دی

  • ۱
  • ۰

دلم شکسته بدجوووور بهم بگن پخ میزنم زیر گریه... فقط اینو میگم که «هر کسی خود داند و خدای خودش که چ دردیست در کجای دلش»


بعدا نوشت: این پست صرفا اندر بیان شرایط مزخرف کاریه و بس!

  • ۰
  • ۰
یه پست رمزی دارم مینویسم از جمعه 1 دی، هی تموم نمیشه! علت این که پست نداریم اینه بدانید و آگاه باشید ای اهل پلاک :دی
  • ۰
  • ۰

1. دیشب اومدم بخوابم دیدم خوابم نمیاد رفتم نشستم با دادشم GTA V زدیم... میدونستم صبح کلافه میشم ولی باز به خاطر داداشم نشستم بلکه ی کم بازی کنه موقع خواب موبایلمو آلارم گذاشتم واسه ساعت یه ربع به هفت که خواب نمونم نشون به اون نشون که از 6.20 بیدارم :|

2. راننده ماشینی که صبح سوار شدم به نظر یه ادم عادی میومد به محض این که نفر ثالث پیاده شد عوضی شد و شروع کرد به چرت و پرت گفتن و قربون صدقه رفتن و منم درجا پیاده شدم البته خدا رو شکر نزدیک بودم و زیاد پیاده نیومدم :)

3. اومدم اینجا میبینم یه گره کور داریم همکارم بخش دیگه م که خدای سوتیه داره غر غر میکنه که بخشتون سوتی داده این چ وضعشه همونجوری که وایسادم دارم نگاش میکنم یه آن تو ذهنم میاد که این استیکر خرگوشیه که دهنش زیپ داره و داره بسته میشه چقدر مناسبه الانه! و خنده م میگیره :)

4. اومدم پای سیستم نشستم 4 بار ری استارت کردم و نرم افزارا و صفحات وبمو باز و بسته کردم از بس سیستمه هنگ کرده :(

5. از وقتی اومدم نشستم پشت سیستم از شدت سرماخوردگی دارم خفه میشه هم فی فینم جاریه هم سردمه هم تنم درد میکنه به گمونم سرماخوردیگه خودشو نشون داده...

6. امروز عصرم متمایل به شب (منظورم شامه :دی) مهمونی دعوتم و هوچ کاری نکردم موها هپل، ابرو پاچه بزی، خودمم که خسته ینی داغان که میگن منم :( شاید نرم!

7. نزدیک دوران حمله سرخپوستا هم هستم نورِ علی نوره اوضاع...

8. آبدارچیمونم نیست برام یه لیوان چایی بیاره؛ حالا من هیچ وقت در طول روز چایی نمیخورما و هر بارم میپرسه چایی میخوری یا نه؟ امروز که هوس چایی کردم نیست... ینی خوش شانس تر از من امروز سراغ ندارم


بعدا نوشت: داشتم غرغر میکردم بنده خدا آبدارچیمون هم برام خرید کرد هم چایی آورد ^_^ (کلا خانوما غرغر که میکنن سبک میشن :دی)

  • ۰
  • ۰

GTA V

داداش عزیزم عاشق بازی GTA V هه، گرچه منم بدم نمیاد. قبلا که کامپیوتر بود و پلی تا یه مدت از سرش افتاد الان دوباره یه پلی 4 گرفته خدادتومن دستگاه و هر یه دونه CD شه، که بماند؛ آخر شب ما رو دعوت میکنه به تماشای یکی دو ساعت بازیش!!! قربونش برم اول به بهانه این که دلم برات تنگ شده و دور هم باشیم و اینا منو از رختخواب گرم و نرم عزیزم میکشه بیرون یا به بهونه پاستیل :D بعد که اومدم میگه بشین برام ترجمه کن اینا چی میگن یا این لِوِل رو بگو چ جوری رد کنم! خلاصه جاتون خالی ما قبلنا دور همی هر شب فیلم میدیدم الان GTA V  میبینیم :)))
  • ۱
  • ۰

اومدم پست نصفه کاره جمعه مو که نصفه نوشتم تا بعدا سر فرصت تکمیلش کنمو یه سروسامانی بهش بدم دیدم پیام دارم خوجال شدم کلی ^_^ آنلاین تر از من «سکوت محض» هه :دی بدوستمت مخاطب آنلاینم <3 بیا ی خرده گپ بزنیم کوشی؟!؟