پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

عادت

یکی از عادتایی ک دارم اینکه وقتی ناراحت می‌شم یا مشکلی برام پیش میاد دوست دارم تو خلوت خودم حلش کنم کاملا مسکوت بمونم!

قبلنا عادت داشتم می‌نوشتمشون؛ اما همیشه ی ترس پنهانی از خونده شدنشون داشتم. دقیقا برخلاف اینجا ک میخوام خونده بشم!!! اما این نوشتن ی بدی داشت ک هر وقت می‌خوندم اون حسا اون ناراحتیی ک کلی تلاش کرده بودم برای فراموش شدنشون با همون شدت و حدت برام زنده می‌شد و بعضی مواقع حتی درد بیشتری داشت!!! 

پس طی ی حرکت خودجوشانه تموم خاطرات مکتوب خوب و بدم رو بسوزونم وَ خعلییییی حس خوبی داشت 😊 😊😊 بعدشم خیلی یهویی تصمیم گرفتم دیگه ننویسمشون...

اینجوری می‌شه ک بعضی وقتا دورادور آمار رفت و آمدتون رو میگیرم ولی چیزی نمی‌نویسم 😉

  • ۰
  • ۰

اردیبهشت متفاوت

این اردیبهشت یه اردیبهشت متفاوتی بود؛ پر از کتاب، دعوا و تشنج و شادی های زودگذر جشن تولد کوچیکم و پر از گردش‌ها و تفریح‌های شبانه با برادرم و دوستش و همسر دوستش، پر از شادی و غم... درسته که همیشه سعی میکنم نیمه پر لیوانو ببینم ولی یه وقتایی مجبوری که چشاتو باز کنی و مابقی زشتی‌های دنیا رو ببینی و به قول بقیه بزرگ شی!!!
دلم میخواد از این محیط کنده بشم برم یه جای دور تو ی نقطه شمالی کشور و چند روز تنها باشم.

اما من به خودم قول دادم که همون هستی کوچیک باقی بمونم!
  • ۰
  • ۰

مسخره جات

از جمله کارای مسخره ای که داره میشه فیل...تر کردن تلگرامه! یکی نیست بگه خب این اَپ نشد اَپ دیگه به جای این کارا یه فکر درست درمون بکنین حیف این همه هزینه و وقت نیست؟!؟ شاید ملت دو تا چت داشته باشن که وقتی دلشون تنگ میشه بخوان برن بخوننش :دی

کم کم حس دهه غارنشینی بهم دست میده!
  • ۰
  • ۰

روزمره ها (2)

1. پشت میزم تو محل کارم نشستم و دلم لک زده که اینجا یه پنجره داشته باشه تا صدای بارونی که با شدت داره میاد و عطر خاکی که بوش کل ساختمون از جمله شامه منو پر کرده رو ببینم... یه وقتایی فکر میکنم خدا خیلی هوامو داره که وقتی خیلی دلم میگیره، ابرا بارونی میشن تا هم پا ب پای دل من ببارن و هم من با این عطر خاک جادو بشم و بارونش دلتنگی و ناراحتیامو بشوره و ببره...

2. اردیبهشت ماه رو دوست دارم نه تنها به خاطر اینکه ماه تولدمه بلکه به خاطر زیبایی هایی که تو این ماه به بهترین شکل ممکن خودشون رو نشون میدن انگار تو این ماه به هر سمتی که میچرخی هر گوشه طبیعت دست تکون میده میگه هی منو ببین، ببین چقدر قشنگ شدم! به نظر من عروس ماه های سال اردیبهشته

3. دیشب یکی از آشناهام فوت کرد و بارونی شدم و موندم تو حکمت خدا که فقط چرا؟

4. همیشه گفتم خوره دارم؛ خوره فیلم و کتاب و موسیقی و درس خوندن و یادگیری. الان این خوره بیشتر به سمت فیلمه! و من باب این خوره کل 13 قسمت سریال 13 reason why رو دیدم تو سه شب متمادی بعد ساعت کاری! داستان به این صورت یه دختری تو دبیرستان خودکشی میکنه و بعد مرگش یه سری نوار بدست شخصیت همکلاسی اون ـ کِلِی ـ میرسه و توی اون 7 کاست 13 دلیل خودکشی خودش رو توضیح میده و تک تک کسایی که باعث نابودی قسمتی از روح و جسم و امنیتش و زندگیش شدن رو معرفی میکنه و توضیح میده که هرکدومشون چه چیزی رو ازش گرفتن! تاثر برانگیز بود و آدمو به فکر می برد جوری که  همش به این فکر میکردم که چقدر حرکات و رفتار ما روی آدمای اطرافمون تاثیر میذاره... کاش بیشتر مراقب رفتارامون باشیم.

5. این جور که صداش میاد بارون بند اومد برم حاضر شم که تا 7 چیزی نمونده.
  • ۰
  • ۰

روزمره ها

- با اعتماد به نفس کامل، دیروز رفتم کنکور ارشد دادم نگران نباشین استرس نگیرین اصلا امیدوار کننده نبود :دی قسمت جالب ماجرا اینجا بود که روز قبلش داشتم یه متنی راجع به هکرا میخوندم و دقیقا به عنوان یه متن توی دفترچه اومده بود!

- دوباره رفتم سراغ بخش مورد علاقه م؛ کتاب و کتابخونی ... نزدیک محل کارم یه مغازه کتابفروشی هست که پایه ثابتشم هستم و دلم قیلی ویلی میره که اون برم خرید کنم :)

این پست ادامه دارد...
  • ۱
  • ۰

همکار جدید

بعد رفتن دو همکار قدیمی، برامون ی همکار جدید اومده که خعلی سرخوشه ها یه ریزه دو ریزه نه خعلـــــــــــی! امروز زنگ زده بود به دوستش که باردار بود و برای اسم بچه ش پیشنهاد داده بود که بزاره پرهام بر وزن پشم*ام و کلی هم بهش خندید (آیکون شطرنجی) :|

  • ۰
  • ۰

تولدم مبارک

دیروز 1 اردیبهشت تولدم بود مرسی مرسی از تبریکات ^_^ جاتون خالی شب قبلش یه دعوای حسابی با خان داداش کردم تموم روز تولدمم ب خاطر چندین مسئله پکر بودم ولی عصر دوتا از همکارام که دوستمم هستن دعوتم کردن به رستوران و خونه هم که رسیدم داداشیم با کیک و کادو استقبال کرد و صد البته آشتی :) و در مجموع شب خوبی بود. جاتون خالی کیکشم خومشزه بود :دی

  • ۰
  • ۰

کوهنوردی

قانون اول کوهنوردی اینه که کسی حق نداره کوله پشتی فرد دیگه ای رو بیاره چرا؟؟؟ چون یاد بگیره دفعه بعدی کوله پشتیشو سنگین نکنه و وسایل اضافی با خودش نبره!!!


پ.ن: کوهنوردی نمیرم ولی وقتی این جمله رو شنیدم متوجه شدم زندگیم چقدر شبیه این کوله پشتی با وسایل اضافیه!

  • ۰
  • ۰

کفش خراب کن

چیزی میگه به شوخی که خوشم نمیاد و شوخی شوخی با کفشم روی کفششو لگد میکنم.

- (جَجَ): میدونی دو تا چیزی که کفش آدمو خراب میکنه چیه؟

+ میخندم سرخوشانه: نه!

- یکی مترو یکی دوست دختر آدم که مثل تو کفشو لگد کنه :))

  • ۰
  • ۰

چالش

چند روز از سال نو گذشته ینی من دارم کم کم پا به 27 سالگی میذارم به سمت 28. اعداد برام همیشه جذابیت داشتن ولی این بار برام معنای متفاوتی دارن...

بنا بر شرایط زندگیم، میتونستم همیشه قسمتی از کوتاهی ها و شکست ها رو بندازم گردن خانواده م، ولی امسال دلم میخواد برام متفاوت باشه دلم میخواد داشته هامو زیاد کنم دستاوردهامو بیشتر کنم آرزوهای بزرگتری بکنم و حتی دلم میخواد از این محیطی که توش زندگی میکنم حتی از اطرافیانم (بعضی وقتا البته) دل بکنم و دور شم... خیلی دلم میخواد شروع دوباره داشته باشم با یه محیط تازه یه شرایط تازه و تصمیم هم دارم از امسال برای دستاوردهای سی سالگیم تلاش کنم. دارم برای «تا سی سالگیم» چالش میتراشم :))