پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

کاش...

ی چیزایی هیچ وقت دست از سرت برنمیدارن مگه بمیری و خلاص شی! الان خستم خیلی خسته تر از همیشه... دلم میخواد داد برنم ولی حسش نیست! شدم تناقض... هم اینی که هستم رو دوست دارم هم اینکه دارم اذیت میشم! ی جورایی فکر میکنم دارم تقاص پس میدم! یادمه یه معلم دینی داشتیم که بهمون میگفت هیچ چیزی رو به زور از خدا نخواین! ولی من به زور خواستم!!! پامو کردم تو یه کفش که الا و بلا من این آدمو میخوام! تهش چی شد؟!؟ گند زد طوری که شکستم یه شکنجه دائم چند ساله و هدر دادنه احساسم و از بین بردن باورام... پامو کردم تو یه کفش که میخوام تحصیل کنم الا و بلا باید بشه... شدم عزیزدردونه کلاسم! تهش چی شد گند خورد به درسم بعدشم داستان رفتنم و انصراف و ... ! پامو کردم تو یه کفش که من از ایران نمیرم خون همه رو تو شیشه کردم!!! نرفتیم هم تهش ولی بعدشم که میگشتم دنبال کار مرتبط با تحصیل؛ نبود که نبود! کار غیرمرتبط هم که حقوقی نمیدادن که چشمگیر باشه!!! حس میکردم بیشتر خورد میشم! ولی گفتم حداقل اطرافیانمو دارم که اونم زهی خیال باطل :) عزیزترین افراد دور و برم شکستنم طوری که تا آخرین دقایق عمرم یادم نمیره حتی اگه الان جوری رفتار کنم انگار اتفاقی نیوفتاده...
کاش همون موقع که میخواستیم بریم تسلیم شده بودم! اینجوری خیلی چیزا پیش نمی یومد... کاش و ای کاش ... !!!
  • ۹۷/۱۱/۱۴