پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب

دربــــــاره «مــــــــــــن»

من (هستی) 23 سال و اندی :) گاهی اوقات اونقدر بازیگوش و شیطون و سر به هوا می‌شم که انگار با یه بچه سرو کار دارین و 70 درصد مواقع هم کودک درونم پشت یه آدم جدی و ساکت و منطقی قایم می‌شه تا نشون بده چقدر بزرگ شده و موفقه...


اما من توی دنیای واقعی... دانشجوی کارشناسیم با یه معدل خوب (به قول معروف همون خرخون خودمون :D ) مثلن قراره مهندس بشم ^_^ عاشق شعر و ادبیاتم و نمی‌دونم می‌شه مهندسی رو موازی با ادبیات پیش برد یا نه؟! و درنهایت دارم به این فکر می‌کنم که دوباره بخونم و کنکور بدم تا شاید پزشک شم!!! یا شایدم برای ارشد بخونم؟!؟ کسی چه می‌دونه :)

توی همه چیزی یه کنجکاوی کردم از زبان بگیر تا ورزش و نقاشی و برنامه نویسی و فتوشاپ و مشاور و مدرس و فروشندگی و آرایشگری و منشی و ... ولی هیچ کدوم نتونستن پابندم کنن. یه مدت هم سعی کردم داستان بنویسم که دیدم حوصله‌م نمی‌کشه و کارو باید به کاردانش سپرد! کتاب خوندن و آشپزی هم جزو کارای مورد علاقمه.

دیگه این که کم حرفم و رک، که این رک بودن از بعضی جهات خوبه و از بعضی جهات نه! و صد البته لجباز :(( آهان همیشه یه جورایی متفاوت بودنم مشخص می‌شه و باعث می‌شه که توی یه جمع بیشترین توجه رو به خودم جلب کنم که بیشتر از این که از این توجه خوشم بیاد، معذب بشم. خلاصه همیـــن دیگه :)


این بگم که اعتقاد دارم به اندازه بیست و سه سال زندگی نکردم و در حال تغییراتم و اینجا یه شروعیه برای تغییرات...

آماده برای تغییرات، یک، دو، سه...