پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

عنوان ندارد

دیروز یه روز کسل کننده بود ینی از لحظه ای که پشت میز نشستم تا بلند شدم بیام خونه که هشت و ربع بود... البته کار از بیکاری خیلی بهتره حداقل سرت گرم میشه ولی خب یه آنتراکم اون وسطا خوبه ;-) ولی یه مقدار جلو افتادم
بعد از تعطیلی کار شهر کتاب زنگ زد گفت کتابت چاپ تمومه میمونه واسه هفته بعد! و من از :) به :( تغییر پیدا کردم و درجا رفتم کتاب فروشی نزدیک محل کارم ی پرس و جو کنم که پام شل شد سه جفت oxford word skill رو با هم خریدم 65.gif موندم با این ساعت کاری خودمو میخوام چند تیکه کنم که هم کلاس برم هم آلمانی بخونم هم انگلیسی، هم در کنار خانواده وقت بگذرونم
راستی هنوز مصرف داروهامم شروع نکردم تنبلم خودتونین من خستم من برم حاضر شم فعلنی


پ.ن: تولد مادر گرامو موندم چ کنم متفکر (آخرشم کارت هدیه میدم و کیک نگاه کنین کی گفتم!!!)
  • ۹۶/۰۸/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی