پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اینتر

وقتی یه صفحه وب بالا نمی‌یاد، ناخودآگاه موقعی که می‌خوام رفرش کنم روی آدرس، با قدرتِ تمام اینتر می‌زنم انگار هر چقدر صداش بلندتر باشه زودتر آپ می‌شه :))

تخلیه انرژی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰
  • ۰

کات دِ رُپ

میگه تو گوشیت بازی نریختی؟ بهش کات دِ رُپو نشون دادم می‌گم این خعلی احمقهِ دوست داشتنییه ^_^ می‌گه ینی چی؟ بهش نشون می‌دم که وقتی روی دندونای قورباغهه می‌زنی یا نازش می‌کنی چی کار می‌کنه می‌گه آره احمقه؛ به جای این، اگه منو ناز کنی خیلی کارای دیگه می‌کنم تا این که از خودم صدا دربیارم :))) هیچی دیگه کاملا قانع شدم 
  • ۰
  • ۰

دلم می‌خواد

دلم می‌خواد خیلی کارا رو انجام بدم، خیلی کارایی که بعضیاشون خیلی پیش پا افتادن و بعضیاشونم عجیب غریبن :دی و بعضیاشونم خیلی واجبن و همش شیفت داده می‌شن به یه وقت دیگه :( اونم فقط و فقط به خاطر وجود خودم... یکی از این کارا اینه که هر روز برم قدم بزنم. این باعث می‌شه حس بهتری داشته باشم :)
چیزی که باعث می‌شه این کارو انجام ندم اینه که بعضی اوقات مثل الان وقت ندارم چون یه کار فُرس باید انجام بدم، بعضی وقتا هَپَلیم و بعضی وقتا حوصله ندارم و گاهی اوقات هم هیچ کدوم، پایه خوب ندارم :D
  • ۰
  • ۰

ساقدوش

به دوستم می‌گم می‌خوام ساقدوش شم ^_^ می‌گه ساقدوش همونایین که لباس یه شکل می‌پوشن دیگه؟ + آره - چی کار می‌کنن اون وقت؟! + کمک عروس می‌کنن - خب پس همون حمال خودمونه
من :|
خودش :D
ساقدوش عروس :(
  • ۰
  • ۰
مهندس مشهدی الان یادت رفت آدرس بلاگتو بذاری :p
  • ۰
  • ۰

مکالمه

از دیروز تقریبا هر روز خونه‌م مگه زمانی ک بخوام برم امتحان بدم در نتیجه رفت و آمدم محدودتر شده و مثل قبل نمی‌تونیم با الف بیرون بریم :(

البته خودمم با هر روز بیرون رفتن موافق نیستم، ولی الف اهل بیرونه اینم یه تفاوت دیگه :)

واسه همینم بیشتر ارتباطمون شده یکی دوبار زنگی ک در روز می‌زنه یا می‌زنم و چند تا اسمس... البته وقتی ک تو پادگان باشه ک نمی‍شه بعدم ک از پادگان مرخص می‌شه یا خسته‌س می‌خوابه و وقتی برای اسمس نمی‌مونه یا یکی دو روز با هم بیرون می‌ریم یا با دوستاش می‌ره بیرون...

اما دیروز نه زنگی زد نه اسمسی، خودم زنگ زدم که ج نداد. وقتی خودش از پادگان مرخص شد زنگ زد و بعد این که گفتم امتحان دارم و بیرون نمی‌یام و طبق معمول با جمله تو چقدر خر می‌زنی روبرو شدم :دی با گفتن خب کاری نداری و شنیدن نه از جانب من خدافظی کرد :|


الان حتما دارین می‌گین خب مشکل این مکالمه کجاست؟! @_@ مشکل این مکالمه اینه که از نه روز من پرسو جو کرد نه از روز خودش تعریف کرد ینی سر و ته مکالمه رو زد :( یا شایدم به نوعی خواسته اعتراضشو نشون بده یا شایدم حوصله نداشته و من زیادی حساس شدم...

نمی‌دونم دقیقا کدومشه و این باعث می‌شه اعصابم خط خطی بشه و نتونم تمرکز کنم که درس بخونم. اصن حوصله ندارم

دیروز

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰
  • ۰
سلام این چند روز وقت نشد بیام بنویسم ولی حالا که اومدم مفصل تعریف می‌کنیم

جونم واستون بگه که رفتم گوشی خریدم هوآوی honer 6 یا به قول الف honer ســـِ ... کس
هیچی دیگه از درس و زندگی افتادم :دی به قول مامانم کله‌ت رو چسبوندن به گوشی. البته هنوز واسش قاب نگرفتم باید امروز یا فردا برم واسش قابم بگیرم.
امروز کلاس دارم اونم چی؟! فارسی عمومی... من نمی‌خوام برم، ولی مجبورم... چون جلسه آخر کلاسه! آخه کی روز جمعه کلاس می‌ذاره اونم فارسی عمومی، هان؟
برنامه امتحانیم هم نور علی نوره. 23 تاریخ تحلیلی، 26 انتقال داده، 27 شبکه، 28 فارسی و 29 کنترل خطی. کسی پیدا نشد همدردی کنیم البته فعلن در حال تهیه جزوه هستم
با الف هم می‌گذرونیم و تقریبا همه چیز تحت کنترله البته تقریبا. فعلن صلحه
  • ۰
  • ۰
دارم می‌رم دانشگاه این چند روزه وقت نشد پست بذارم ولی یه خبر خوب دارم دیروز با داداشم رفتیم گوشی خریدیم بیام می‌گم چی خریدم