پلاک دردسرساز...

پلاک دردسرساز...

خدایا ... !
دستانم را زدم زیر چانه ام ...
مات و مبهوت نگاهت می کنم ...
طلبکار نیستم ...
فقط مشتاقم بدانم ... ته قصه چه می کنی با من ... ؟

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

زندگی

زندگی من خیلی پستی بلندی داره اونقدر که یه آن حس میکنی تو اوج قله‌ای و شاید لحظه‌ای بعد توی دره!!!

یه جایی، توی یه مقطع زمانی، پذیرفتم که زندگی من اینه و من نمی‌تونم بعضی واقعیات رو تغییر بدم ولی کماکان و ریز ریز تلاش می‌کنم... تهش به کجا می‌رسم خدا داند ولی الان حس میکنم توی یه بن بستم و دوباره باید دور بزنم!
  • ۰
  • ۰

سیاست

شب یلدایی عکس پروفایل تلگرامم رو عوض کردم ی عکس بی‌حجاب (بدون شال یا روسری نه از اوناااا) گذاشتم... آشنایی اومده کلی تعریف کرده؛ فرداش و پس فرداشم به همین روال، درخلال صحبت ها پیشنهاد داده که عکس پروفایلم تعویض باشه چون تکراری شده... و وقتی هم به خودش جرأت داده که یه سوال شخصی بپرسه اولین چیزی که پرسیده شده حجاب و نماز و مذهب بوده! بعد وقتی داشتم با همکارم صحبت میکردم متوجه عمق سیاست فردی این آدم شدم ک همنظورش این بوده که عکسمو بردارم از پروفایلم!!! هنوز اندر کف سیاست رفتاری و گفتاری این فردم ... (شکلک: فکم چسبیده به زمین نیاز به کاردک دارم :دی)

پ.ن: زیاد فسفر نسوزونین خودم می‌دونم از من خوشش میاد :))
  • ۰
  • ۰

محض خالی نبودن عریضه اومدم یه سلامی بکنم و برم :دی

  • ۰
  • ۰

نخ کش

ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻌﯿﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺳﻨﺠﯿﺪﻡ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺳﻨﺠﻢ
ﺣﺘﯽ ﻣﻌﯿﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ !

 

پ. ن: این که نباشی ولی هر روز، همه افراد دور و برت اونی که نیست رو یه جوری بهت یادآوری کنن ته خوش شانسی اون آدم و ته بدشانسی توست! (البته زمانی که ماجرایی نیست...)

 

  • ۰
  • ۰
چند سال پیش شیما همین کلاس شبکه‌ای رو می‌رفت که الان می‌رم. انتهای سال بود رفته بودم پیشش در حال جمع و جور کردن و حرف زدن بودیم که برگشت بهم گفت راستی استاد بهمون گفته یه لیست سالانه بنویسیم؛ یعنی انتهای هر سال مشخص کنیم که برای سال بعد چی می‌خوایم و با جزئیات دقیق و جملات مثبت بنویسیمش انقدر گفت و حرف زد تا آخر سر راضیم کرد و با مسخره بازی نوشتم و بعدشم کلا فراموش کردم همچین چیزی رو نوشتم. سال بعد که داشتم وسایلمو مرتب می‌کردم اتفاقی اون لیست رو دیدم و در کمال تعجب متوجه شدم که تقریبا 30% چیزایی که تو اون لیست نوشتم اتفاق افتاده یه خورده شکه شدم و همون روز با شک و دو دلی یه لیست مجدد نوشتم ولی این بار جایی گذاشتم که یادم بمونه و اخر سال وقتی رفتم چکش کردم متوجه شدم که تقریبا 60% لیست اتفاق افتاده دیگه کم کم داشت باورم می‌شد...

جمعه‌ای، بعد کلاس با استادم داشتم حرف می‌زدم از اون لیست و این که اون اتفاقایی که تو اون لیست نوشتم برام پیش میاد ولی با تاخیر یا با اولش همونی می‌شه که من می‌خوام ولی بعدش تغییر می‌کنه و از این حرفا...

بهم برگشته می‌گه تو مسیر تکاملی! ولی تو مدارت نیستی می‌گم ینی چی؟ می‌گه خرک خویش لنگان لنگان به مقصد می‌بری قانع شدم :))
  • ۰
  • ۰
مردی به نام اوه (بخونید او وِه) وای عاشقش شدم ^_^ بذارین براتون تعریف کنم!

تهش می‌شه «همیشه پای یک ایرانی درمیان است :دی» خب خب شوخی نکردم کاملا جدی گفتم! داستان اینجوریه که یه پیرمرد بداخلاقی که به تازگی همسرش فوت کرده، بعد از اخراج از کارش، تصمیم به خودکشی می‌گیره اما تصمیمات اوه با اومدن یه خانواده ایرانی ک به خونه‌ی روبرویِ اوه نقل مکان می‌کنه بهم می‌خوره و پروانه (شخصیت دوم کتاب) اونو به چالش می‌کشه و اوه آپدیت می‌شه به ورژن پدربزرگ دوست داشتنی ^_^ 

داستان تو فیلم و کتاب کلا جا به جایی زمانی داره و خب از اونجایی که نمی‌شه همه چیز کتابو تو فیلم گنجوند فیلم خیلییی خلاصه شده س پیشنهاد من اینه ک اول کتابو بگیرین بعد فیلمو ببینید. 

با خوندن قسمت اول کتاب عاشق شخصیت لجوج «اوه» ی کتاب شدم و با دیدن فیلمش، عاشق رولف لاسگارد ـ یازیگر نقش اوه ـ شدم مخصوصا از اونجایی که تو کتاب نمی‌تونستم تصور شفافی از حرکت دست اوه داشته باشم و به تصوراتم عینیت واضحی داد :دی واقعا عالی بازی کرد

مردی به نام اوه

پی نوشت: فحشای دادنای پروانه هم تو فیلم جذاب بود برام ^_^ یا اون لحن بیان اوه برای کلمه احمق (ای دی یُت ـ به قول اوه) الان از چشام قلب می‌باره 

جمع بندی: تو لایه لایه های یه آدم بداخلاق و عبوس، میتونه یه آدم دوست داشتنی وجود داشته باشه که از قضا خیلی مهربون باشه... یاد بگیریم که قضاوت نکنیم!

*****************************************************************************
قسمتایی از کتاب: 

- اوه پنجاه و نه سال دارد. اتومبیلش ساب است. با انگشت اشاره طوری به کسانی اشاره می کند که ازشان خوشش نمی آید که انگار آن ها دزد هستند و انگشت اشاره اوه چراغ قوه پلیس! (منظورم از حرکت دست اوه این بود؛ کاملا برام غیر ملموس بود)

کسی که بد است فرق دارد با کسی که می تواند بد باشد

  • ۰
  • ۰

چراغ قرمز

همیشه وقتی داری جایی می‌ری یا از سر کار برمی‌گردی پشت چراغ قرمز گیر می کنی اما وقتی عجله داری این چراغا همش قرمزن و رو مخ...
زندگی خیلی از ما آدمام همش چراغ قرمزه همش شکسته... حالا ب هر دلیلی (از اقتصادی بگیر و برو، جزئیاتشو کاری ندارم) ولی سوال اینجاس چرا بعضیا رو دور هستن؟ موفقیت پشت موفقیت! ثروت پشت ثروت! شادی پشت شادی!

جمعه‌ها از نه صبح تا چهار عصر ی دوره شبکه نوشتم ۱۸۰ ساعت!!! الان ک تقریبا سه چهارم گذشته با پدرجدای بزرگوارم آشنا شدم :)) اینا رو بی‌خیال بریم سراغ سوالام...
استادم آدمیه ک از زیر صفر شروع کرده صفر مطلق، صفر درجه کلوین (محض اطلاع: صفر درجه سانتی‌گراد = ۲۷۳- کِلوین) و الان، انگار موفقیت فرش قرمز پهن کرده وایساده ک هر قدم همراهیش کنه و امروز ی قسمتی از این سوالو وقتی داشتیم کار می‌کردیم و بحث افتاد جواب داد: چون رو دور نیستی یا بهتر بگم تو مدارش نیستی! فرکانست تنظیم نیست! و جملاتی ک ب فکر فرو می‌بردت...
منشی آموزشگاه می‌گفت ک ی سمینار داره این تیپی ولی راغب نبودم الان علاقمند شدم اگه رفتم ویسشو براتون می‌ذارم!

بعدا نوشت: اومدم ی چیز دیگه بنویسم با موضوع چراغ قرمز نفهمیدم از کجا به اینجا رسیدم 😅😅 
  • ۰
  • ۰

انقراض

از بس آمار بازدید از سایتای وبلاگ نویسی روزمره کمه، فکر می‌کنم آدمای مطالعه کن داره منقرض می‌شه !!!


تو کتاب‌فروشیم ک وارد می‌شی انگار ی گونه نادری ک تازه کشفت کردن شایدم سر در کتاب فروشی ی تابلوی نامرئی وجود داره ک روش نوشته "خطر! وارد نشوید وگرنه منقرض می‌شوید!!! "

ولی این چیزا رو من تاثیر نداره شما رو نمیدونم 😉

  • ۰
  • ۰
با یکی از همکارام ک بعد من اومده و تو کارا کمکم قرار بود بکنه و می‌کنه، ب شدت مچ شدم شایدم ی نوع دوست ک فکر میکنم موندگاریم.‌‌..
داخل پرانتز بگم حسم بهش خیلی خوبه و ادم منصفیه 
دیروز داشتیم با هم برمی‌گشتیم اولش خیلی آدمیزادوار می رفتیم نمی‌دونم خر درونش چ حسی پیدا کرد ک دست ب درخت شد و درخت تکون می‌داد تا برگ بریزه و خنگول بازی درآورد در همون حالت ک داشتم بهش می‌گفتم نکن این مسیر مدیرمونه، دیگه ب جمله بعدی نرسید مدیرمون با ماشین از کنارمون رد شد و شیشه رو داد پایین گفت چقدر شیطنت می‌کنین شما دو تااااا 

همکار 😲😲😲
من 😨💩
مدیر 😈😁😁

پ. ن: بعدش بهم میگه همش تقصیر توعه؛ من میرم مهرمو می‌ذارم اجرا !!!
( ربط این داستانو ب شوهرش نفهمیدم 😁 )
  • ۰
  • ۰

نقطه ضعف

یادم بمونه ک واقعیات و نقاط ضعف بزرگ زندگیم عوض نمی‌شه حالا هر چقدر ک در جهت بهبود شرایط و رفع اون تلاش کنی و موفق باشی، بقیه نقاط ضعفتو چماق می‌کنن و تو سر موفقیتات می‌کوبن و جایگاه اولیه تو بهت یادآوری می‌کنن!!! حتی عزیزترین افرادی ک ادعای دوست داشتن‌شون می‌شه!!! ب قول خودشون فقط واقعیتو بیان می‌کنن و این واقعیت تقصیر اونا نیست! یا اینکه می‌خوان فقط جبران کرده باشن!!!

 خداجونم دمت گرم اگه می‌خوای ظرفیتمو بسنجی بدون لبریزم سرریزم نکن...